عنوان
تعداد صفحات: ۵۳
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
توجه به عنصر نور در قرآن کریم نیز بسیار دیده میشود تا جایی که سورهای به نام نور به آن اختصاص داده شده است، و همینطور آیات دیگر در خصوص نور و ظلمت. نور در قرآن صفت خداوند و همان نوری است که از حضرت حقتعالی سرچشمه میگیرد و بر جهان و جهانیان تابیده میشود، نوری که باعث ایجاد یقین و ایمان و قرب به درگاه الوهیت میشود تا آنجا که انسان را از مرتبهی عبودیت به ربوبیت میرساند.
مولانا که یکی از بزرگترین و نامآورترین شعرا و عرفای شیدای ایران و یکی از بزرگترین نخبگان عرفان اسلامی است، آثار و کتب گرانقدری به نثر و نظم در بیان اندیشههای عرفانی و جهانشناسی خود تقریر کرده است. آثار او عبارتند از: فیه مافیه، مکاتیب، مجالس سبعه، مثنوی معنوی، دیوان کبیر و رباعیات.
از این میان مثنوی معنوی دریایی است بیکران که بیانگر رنجهای روانی انسان و درد حقیقت است، دردی که از تناقضهای درونی انسان و جهان پیرامونش نشأت میگیرد و او را در خود اسیر و گرفتار میکند،درد دوری انسان از اصل نخستین خویش. مولانا در مثنوی درمان این درد را آگاهی و یاری آن در رسیدن به حقیقت و شناخت حقتعالی میداند، آگاهی از غم غربت و تلاش برای رهایی و نجات انسان از عالم خاکی.
به گفتهی دکتر شفیعی کدکنی، “مثنوی معنوی جلالالدین مولوی، بزرگترین حماسهی روحانی بشریت است که خداوند برای جاودانه کردن فرهنگ ایرانی، آن را به زبان پارسی هدیه کرده است. و هنوز بشریت در نخستین پلههای شناخت این اثر ژرف و بیهمتاست.”
شاید بتوان گفت که از بین عارفان و بزرگان تصوف، مولوی بیش از همه به نماد نور و ظلمت توجه داشته است و مفاهیم و معانی آن را تأمل کرده است و موضوعات بنیادین عرفانی از قبیل حقیقت وجود حق، حقیقت انبیاء و اولیاء، رؤیت حق، وحدت وجود و دیگر موضوعات پیچیدهی عرفانی را با توسل به این نماد مطرح کرده و تصویرها و توصیفهای جذاب و دلنشینی را برای طالبان و مشتاقان به نظم کشیده است.
واژه های کلیدی: نور، ظلمت، مثنوی معنوی، قرآن، انسان
چکیده ۵
مقدمه ۶
۱-مولانا و اندیشههای او ۸
۲-نور در مثنوی ۱۵
تابش نور حق بر جمیع موجودات و کائنات ۱۵
نارسایی تمثیل نور در توصیف صفت خداوند ۱۷
افروختن نور و نار در جهان ۲۱
نور انبیاء و اولیاء ۲۲
نور قرآن ۲۴
۴-آمیختگی نور و ظلمت جهان و انسان از دیدگاه مولانا ۲۵
نور روح و گوهر وجودی آدمی ۳۰
وابستگی ارزش و اعتبار جسم به روح ۳۱
انسان جامع ضدین ۳۳
پستشماری دنیا و جهان مادی و تعلقات آن ۳۳
آمیختن روح با جسم از جهت امتحان ۳۵
زدودن ناپاکیها از خانه گاه دل ۳۶
فنای جسم و بقای روح ۳۸
مرغ روح و قفس جسم ۳۹
شادی روح عارف واصل ۴۱
نور انسان کامل ۴۲
انسان کامل چون شمع و چراغی روشن در جهان ۴۲
تأثیرپذیری از نور صالحان ۴۵
نقص ناپذیری نور انسان کامل ۴۷
تیرگی و ظلمت صفات ذمیمه و پست آدمی ۴۹
خودشناسی راه رسیدن به نور حقیقت ۵۰
نتیجه گیری ۵۱
فهرست منابع: ۵۳
۱_زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، دفتر اول، ۱۳۸۷، تهران، چاپ بیشت و پنجم، انتشارات اطلاعات
۲_ زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، دفتر دوم، ۱۳۸۴، تهران، چاپ دوازدهم، انتشارات اطلاعات
۳_ زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، دفتر سوم، ۱۳۸۷، تهران، چاپ شانزدهم، انتشارات اطلاعات
۴_ زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ۱۳۸۷، تهران، چاپ پانزدهم، انتشارات اطلاعات
۵_ زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ۱۳۸۷، تهران، چاپ چهاردهم، انتشارات اطلاعات
۶_زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی، دفتر ششم، ۱۳۸۹، تهران، چاپ شانزدهم، انتشارات اطلاعات
۷_ رسولی بیرامی، ناصر، بررسی و تطبیق اندیشههای افلاطون و مولوی، ۱۳۸۷، چاپ اول، تهران، انتشارات بهجت
۸_ شجاعی، محمد، مبانی نظری تزکیه، ۱۳۸۹، چاپ دهم، انتشارات صدا و سیما(سروش)
مولانا که یکی از بزرگترین نخبگان عرفان اسلامی است، آثار و کتب گرانقدری به نثر و نظم در بیان اندیشههای عرفانی و جهانشناسی خود تقریر کرده است. از این میان مثنوی معنوی از نمونههای آشکار جود “بیعلت و بیرشوتِ” خدای وهاب است که از سر “محض مهر و دادوری و رحمت” بر زمینیان فرو ریخته است و از همه بهرهمندتر و منعمتر پارسی زباناناند که گنج شایگان را چنین رایگان به کف آوردهاند و حیات معنویشان را با آن طراوت و حلاوت بیشتر دادهاند (دکتر عبدالکریم سروش).
شاید بتوان گفت که از بین عارفان و بزرگان تصوف، مولوی بیش از همه به نماد نور و ظلمت توجه داشته است و مفاهیم و معانی آن را تأمل کرده است و موضوعات بنیادین عرفانی از قبیل حقیقت وجود حق، حقیقت انبیاء و اولیاء، رؤیت حق، وحدت وجود و دیگر موضوعات پیچیدهی عرفانی را با توسل به این نماد مطرح کرده و تصویرها و توصیفهای جذاب و دلنشینی را برای طالبان و مشتاقان به نظم کشیده است.
اگر بخواهیم بگوییم گرایش مولوی در مثنوی بیشتر به سمت نور است یا ظلمت، بیگمان باید گفت که او عاشق نور است و مثنوی خود کتابی نورانی است و واسطهی فیض بخشی الهی. در مثنوی بیش از ششصد و سی و هفت بار کلمهی “نور” در برابر ظلمت که چهل و نه بار و تاریکی که ده بار کاربرد داشته، استفاده شده است. اما اگر بخواهیم ترکیبات و مظاهر آن را بهشمار بیاوریم بیشک بیش از استعمال لغت ظلمت و تاریکی و مظاهر آن میشود.
از دیدگاه مولانا نور خدا به هر کجا که بتابد، سیاهیها و ظلمات و مشکلات عالم را تباه کرده و شب و ظلمات دنیا را به روز بدل میکند و صفات پست انسانی را زایل کرده و به صفات روحانی و الهی تبدیل میکند.
مولوی با تأثر از فرهنگ دینی و آیات و احادیث، نخستین آفریدهی خداوند را نور دانسته است. به اعتقاد او، این نور همان نور احمدی یا حقیقت محمدیه است که حق تعالی آن را بر جمیع موجودات، ممکنات و در راس آنها نبیاکرم محمد مصطفی(ص) تابانیده است و در اصل، تمام موجودات، نور وجودی خویش را از ایشان دریافت کردهاند. او نور محمدیه را برترین نورها میداند و معتقد است این نور همان صافی است که حق تعالی با نظر جلالی خود به پارهای نار نگریست و آن را به نوری صاف بدل کرد که آن نور بر همهی انوار تاخت و آنها را مغلوب کرد. (روحانی، عرب شاهی، ۱۳۹۰)
میتوان تقسیمی کلی ازعنصر نور در مثنوی داشت و آن را به نور بیضد حق تعالی، نور انبیاء و اولیاء و انسانهای کامل، نورهای مجازی، نور روح و عقل و جان صالحان تقسیم کرد که همگی تابشی از نور حقاند، و ظلمتها را به ظلمت و تاریکی کفر و شرک نسبت به حضرت حق و اولیاء آن، ظلمت دنیا و جهان مادی، ظلمت تن، تیرگی نفسانیات و شهوات و جهل، ظلمت صفات ذمیمه و اخلاقهای حیوانی و ضدانسانی تقسیم کرد.
در این مقاله به آوردن ابیاتی چند در خصوص نور در اندیشهی مولانا و مثنوی هستیم؛ و پس از آن به تضاد نور در برابر ظلمت میپردازیم.
مولانا جلالالدین محمد بلخی،”خداوندگار” و “ملای روم”، فرزند سلطانالعلماء بهاءولد، در سال ۶۰۴ ه.ق در شهر بلخ متولد شد، که شهرتش به بلخی با نسبت به زادگاه اوست. پدرش از خطیبان شهیر آن روزگار بود که از مریدان عارف بزرگ شیخ نجمالدین کبری بهشمار میرفت، و در بلخ مسند تدریس و منصب فتوا و مقام وعظ و خطابه داشت.
بهاءولد به سبب اختلاف با امام فخر رازی و حمایت خوارزمشاهیان از فقها، و به دلیل تحریکهایی که در مقابله با مجالس و مواعظ او صورت میگرفته، بلخ را مناسب زندگی نمیدید و تصمیم به ترک آن شهر با خاندانش به قصد زیارت خانهی خدا گرفت. او با خانوادهاش پس از آهنگ حجاز و بهجای آوردن حج، به شام و سپس به آسیای صغیر رفتند و مدتی را در شهر لارنده سکنا گزیدند. در همین شهر بود که مادر مولانا درگذشت و مولانا به توصیهی پدر دختری را به همسری اختیار کرد.
پس از آن به دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه سفر کردند و در آنجا اقامت گزیدند. از این جهت لقب “رومی” و “مولانای رومی” و “ملای روم” را به او نسبت دادهاند، چرا که بیشتر عمر خود را در این شهر زیسته است. در همین شهر بود که مولانای سی و چهار ساله با “شمس تبریزی” معروف به “شمس پرنده” ملاقات کرد و جذب شخصیت مرموز و شطاح وی شد، مردی شوریده و رندی عالمسوز که مردم او را جادوگر و ساحر میخواندند.
قونیه در آن زمان مرکز دانشمندان و صوفیان بزرگی چون فخرالدین عراقی، صدرالدین قونوی و نجمالدین رازی و دیگر بزرگان بود که در آن شهر میزیستند. مولانا پس از چندی زندگی در قونیه برای تحصیل به حلب رفته و پس از کسب تعالیم و تکمیل معلومات خود به قونیه باز میگردد.
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .
ارسال نظر