1,134 views
عنوان
تعداد صفحات: ۳۵
نوع فایل : ورد و قابل ویرایش
مفهوم هوش معنوی در بردارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مسأله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی، بین فردی و… شامل میشود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیدههای اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری مینماید. این هوش به فرد، دیدی کلی در مورد زندگی و همه تجارب و رویدادها میدهد و او را قادر میسازد به چارچوب بندی و تفسیر مجدد تجارب خود پرداخته، شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد. فرد دارای آنچه به عنوان اصول اساسی در دین مطرح است (مثل دستیابی به وحدت در ورای کثرت ظاهری، یافتن پاسخ در مورد مبدأ هستی و تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مبنای آنها)، محورهای اصلی هوش معنوی را نیاز شامل میشود. قابل ذکر است روشهای هوش معنوی (مثل مراقبه، پرورش خودآگاهی) در ادیان مختلف به ویژه آموزههای دین اسلام جایگاه بسزایی دارد (غباری بناب،سلیمی، سلیانی و نوری مقدم،۱۳۸۶).جان و پورهیت[۱](۲۰۰۶)، هوش معنوی را توانایی تجربه شدهای میدانند که به افراد امکان دستیابی به دانش و فهم بیشتر را میدهد و زمینه را برای رسیدن به کمال و ترقی در زندگی، فراهم میسازد.
معنویت[۲] امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوههای مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشدیافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد (وگان[۳]، ۲۰۰۲). ایمونز[۴] تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر[۵] از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. هر چند که تحقیقات زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی[۶] صورت نگرفته است و نیازمند تحقیقات تجربی ـ کیفی است، ولی میتوان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیطهای غنی که سؤالات معنوی را بر میانگیزاند، به تدریج تحول یافته و شکل میگیرد.
به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوبدهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد (نازل[۷]، ۲۰۰۴). هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزشها مورد استفاده قرار میگیرد (ویگلزورث[۸]، ۲۰۰۴ به نقل از: سهرابی، ۱۳۸۵). ایمونز (۲۰۰۰) هوش معنوی را شامل پنج مؤلفه میداند که یکی از آنها، توانایی برای سود بردن از منابع معنوی برای حل مسأله است. بسیاری از افراد در معنا بخشیدن به پدیدههای مختلف زندگی که ممکن است برای آنان سخت و دشوار باشد از باورهای دینی سود میبرند و این مسأله میتواند تا حد زیادی به سازگاری آنان کمک کند .
واژه های کلیدی: هوش معنوی، مدلهای هوش معنوی، معنویت در سازمان،
چکیده ۴
مقدمه ۶
هوش معنوی ۸
تعاریف هوش معنوی ۱۱
مدلهای هوش معنوی ۱۸
۱- مدل وگان ۱۸
۲- مدل بروس لیچفیلد ۱۸
۳- مدل ایمونز ۱۹
۴- مدل کینگ ۱۹
کاربرد هوش معنوی در محیط کار ۲۴
۱٫ ایجاد آرامش خاطر، به گونهای که اثر بخشی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد ۲۴
۲٫ایجاد درک متقابل و تفاهم بین افراد ۲۴
۳٫مدیریت کردن تغییرات و از میان برداشتن موانع راه ۲۵
هوش معنوی مبتنی بر آموزه های اسلامی ۲۵
مؤلفه های هوش معنوی دراسلام از دیدگاه جامی ۲۵
معنویت، هوش معنوی ۲۶
معنویت و سازمان ۲۷
معنویت اسلامی ۲۸
معنویت اسلامی در سازمان و نتایج آن ۲۸
نتیجه گیری ۲۹
منابع ومآخذ ۳۰
رجایی ، علیرضا. (۱۳۸۹). هوش معنوی: دیدگاهها و چالشها، پژوهش نامه تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحدتربتجام، شماره۲۲ صص:۴۴–۲۲٫
رجایی ، علیرضا ، بیاضی ، محمد حسین ، حبیبی پور ، حمید (۱۳۸۷). بررسی رابطه بین باورهای اساسی دینی با بحران هویت و سلامت روان در جوانان. فصلنامه روانشناسان ایرانی.
غباری بناب ، باقر ؛ سلیمی ، محمد ، سلیمانی ، لیلا و نوری مقدم ، ثنا ( ۱۳۸۶ ). هوش معنوی. فصلنامه علمی-پژوهشیاندیشهنویندینی، شماره۱۰،۱۴۷-۱۲۵٫
غباری بناب، باقر، لواسانی، مسعود و محمدی، محمد رضا (۱۳۸۴). ساخت مقیاس دانشجویان روانشناسی ۹۰، صص: ۲۷۸-۲۶۱٫
وست، و (۱۳۸۳). “روان درمانی و معنویت”. ترجمه: شیرافکن، سلطانعلی و شهیدی، شهریار. تهران: انتشارات رشد.
سهرابی ، فرامرز (۱۳۸۵). (( در آمدی بر هوش معنوی )) فصلنامه معنا، ویژه نامه روانشناسی دین شماره۲٫
سهرابی، فرامرز و ناصری، اسماعیل (۱۳۸۹). بررسی مفهوم و مولفههای هوش معنوی و ساخت ابزاری برای سنجش آن. فصلنامه علمی-پژوهشی پژوهش در سلامت روانشناختی، دوره سوم(شماره چهارم)، زمستان.
سهرابی،فرامرز (۱۳۸۷) .مبانیهوشمعنوی، فصلنامهسلامتروان، صص: ۱٫۳۰-۲۳٫
یعقوبی، ابوالقاسم (۱۳۸۷). “رابطهی بین هوش معنوی و بهداشت روان دانشجویان دانشگاه بوعلی”، مجموعه مقالات چهارمین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان.
وطن خواه، سودابه؛ رئیسی، پوران؛ کلهر، روح الله (۱۳۸۷). تعیین همبستگی هوش هیجانی با راهبردهای مدیریت تعارض بین مدیران بیمارستانهای آموزشی قزوین. فصلنامه مدیریت سلامت،۱۱،۴۱-۴۶٫
zohar, D. & Marshall, I. (2000), SQ- Spiritual intelligence, the ultimate intelligence. London: Bloombury.
Vaughan F. (2002). what is spiritual intelligence?. J Human Psychol Vol 42.Pp: 16-33.
Vaughan, F. , (2003). What is spiritual intelligence? Journal of humanistic psychology. Vol .42,(2).
vaughan , f.( 2003). What is spiritual intelligence ? journal of humanistic psychology Pp:45-32.
همکاری و همدلی مدیران و کارکنان مهمترین عامل موفقیت همه سازمانهاست. این امر مستلزم کارکنان و مدیرانی است که انطباقپذیر بوده و با تغییرها سازگار شوند و از آنجا که انسانها در برخورد با موقعیتهای مختلف زندگی روزمره به شیوههای گوناگون عمل میکنند، دانشمندان نوع خاصی از توانایی بشر برای حل مسأله و غلبه بر مشکلات را مورد توجه قرار داده اند و آن را یکی از ارکان اصلی در تعاریف انجام شده از هوش منظور کردهاند.
هوش رفتار حل مسأله سازگارانهای است که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهتگیری شده، میباشد. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشوند، کاهش میدهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزارهای است که فرایند حرکت به سوی اهداف، انجام راهبردهایی برای غلبه بر موانع و حل مسأله را ضروری میسازد (ایمونز، ۱۹۹۹؛ استرنبرگ[۱]، ۱۹۹۷؛ به نقل از: نازل، ۲۰۰۴). گاردنر هوش را مجموعه تواناییهایی میداند که برای حل مسأله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند، به کار میرود. مفهوم تحلیلی غرب[۲] از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات میشود؛ در حالی که رویکرد ترکیبی شرق[۳] نسبت به هوش، مؤلفههای گوناگون عملکرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل[۴] (یکپارچه) شامل میشود (نازل، ۲۰۰۴: ۴۲). در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. همچنین توانایی شناخت مسأله، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسائل، از ویژگیهای افراد باهوش است.
پس از گسترش مفهوم هوش به سایر قلمروها، ظرفیتها و توانائیهای انسان و به خصوص مطرح شدن هوش هیجانی، ایمونزدرسال ۱۹۹۹، سازه جدیدی را با عنوان هوش معنوی مطرح کرد. ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد (مثلاً سلامتی بیشتر) را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی پیدا کنند. او عنوان کرد که هوش معنوی، مجموعهای از توانائیها برای بهرهگیری از منابع دینی ومعنوی است. هوش معنوی سازههای هوش و معنویت را دریک سازه ترکیب نموده است.
در حالیکه معنویت جستجویی برای یافتن عناصر مقدس، معنایابی، هشیاری بالا و تعالی است، هوش معنوی شامل توانایی برای استفاده از چنین موضوعاتی است که میتواند کارکرد و سازگاری فرد را پیش بینی کند و منجر به تولیدات ونتایج ارزشمندی گردد. ایمونز (۲۰۰۰-۱۹۹۹) تعاریف گوناگونی را از هوش مطرح میکند، اما هسته اصلی تمامی این تعاریف را متمرکز برروی حل مسأله برای سازگاری و رسیدن به اهداف میداند. مثلاً هوش را به عنوان”توانایی برای دستیابی به اهداف در رویارویی با موانع براساس تصمیماتی که مبتنی براصول منطقی است” تعریف میکنند.
در ترجمههای لاتین” شخص معنوی”به کسی گفته میشود که زندگی او را روح القدس نظم میبخشد، یا تحت تأثیر قرار میدهد. واژه معنویت حداقل از اوایل قرن پنجم بکار می رفته و مدت طولانی همین معنای ناشی ازکتاب مقدس را حفظ کرده است. از آغاز سده دوازدهم، این واژه آرام آرام معانی ضمنی با کارکرد واقعی روانی به خود گرفت که در مقابل جسمانیت یا مادیت قرار داشت. آنچه از بررسی تعریف صاحبنظرانی همچون گاردنر، هیلگارد، وکسلر و … از هوش بر میآید، آن است که همگی “هوش” را قابلیت بهرهگیری از نرم افزارهای وجودی تعریف میکنند. روانشناسان در ابتدا با تعریف هوش هیجانی سعی کردند مفهوم هوش شناختی را گسترش دهند. سپس با افزودن انواع جدیدی از هوش با عنوان “هوش معنوی” و “هوش وجودی[۱]” که متوجه مفاهیمی نظیر مرگ و زندگی است، سعی در تکمیل تعریف خود نمودند ( عبدالله زاده و همکاران، ۱۳۸۸).
اگر چه واژه هوش[۲] تا پیش از کار بینه و سیمون[۳] در آغازین سالهای قرن بیستم چندان در ادبیات مربوط به انسان و حیطههای مربوط، به چشم نمیخورد، لیکن مفاهیمی همچون ذهن[۴]، عقل[۵]، روح-[۶]، و عقلانیت[۷]، را میتوان در متون یونان قدیم ردیابی کرد. در یک بیان کلی و با ساده کردن بیش از حد موضوع میتوان گفت همه اقداماتی که برای سنجش هوش حداقل در ادوار اولیه تاریخ شناسی به عمل آمده است، تلاشهایی برای روشن سازی و سازماندهی تفاوتهای بین فردی و درون فردی از نظر عملکرد ذهنی و شناختی بوده است (حسین چاری و یوسفی، ۱۳۸۶). بعد از معرفی هوشهای چند گانه توسط گاردنر، مفهوم هوش معنوی پدیدار گشت. گاردنر در سال ۱۹۸۳ در کتاب معروف خود تحت عنوان”چارچوبهای ذهن[۸]“، تئوری هوشهای چندگانه را مطرح کرد. به نظر گاردنر و هاچ[۹](۱۹۸۹)، افراد حداقل در هفت زمینه مستقل، ظرفیت عملکرد ذهنی یا عقلانی دارند که ممکن است در یک یا چند زمینه دارای ضعف و قوتهایی نیز باشند. این هوشهای چندگانه عبارتاند از: هوش ریاضی- منطقی[۱۰]، زبانی[۱۱]، موسیقیایی[۱۲]، تجسمی[۱۳]، حرکتی-جسمانی[۱۴]، بین فردی[۱۵] و درون فردی[۱۶](گاردنر، ۱۹۹۳).
[۱]– Existential intelligence
[۲]– Intelligence
[۳]-Bine & Simon
[۴]– Mind
[۵]– Intellect
[۶]– The Soul
[۷]– Rationality
[۸]– Frames of mind
[۹]– Gardner & Hatch
[۱۰]– Logical mathematical
[۱۱]– Linguistic
[۱۲]– Musical
[۱۳]– Spatial
[۱۴]– Bolili-kinesthetic
[۱۵]– Interpersonal
[۱۶]– Intrapersonal
[۱]– Sternberg
[۲]– Western Analytic Concept
[۳]-Eastern Synthetic Approach
[۴]– Integrative Relation
[۱]-John & Pourhit
[۲] -Spirituality
[۳]-Vegan
[۴] -Emonz
[۵] -Gardner
[۶]-Spiritual intelligence
[۷] -Nazel
[۸]-Wigglesworth
جهت دریافت و خرید متن کامل مقاله و تحقیق و پایان نامه مربوطه بر روی گزینه خرید انتهای هر تحقیق و پروژه کلیک نمائید و پس از وارد نمودن مشخصات خود به درگاه بانک متصل شده که از طریق کلیه کارت های عضو شتاب قادر به پرداخت می باشید و بلافاصله بعد از پرداخت آنلاین به صورت خودکار لینک دنلود مقاله و پایان نامه مربوطه فعال گردیده که قادر به دنلود فایل کامل آن می باشد .
ارسال نظر